شب یلدا

ساخت وبلاگ

شب یلدا یه نفر ازم خواستگاری کرد... عجیب بود برام فقط 3 روز منو میشناخت.... اقوام ایم از هر جهت اما ما همدیگر نمیشناختیم...  دوسم زهرا دیدش نظرش مساعد بود اما خودم میگم نه اون بچه اس.... حالت تدافعی دوباره برقرار شده ... میترسم از اینکه اشتباه کنم... امروز اشک به چشمام اومد اگر au جای او بود چقد خوشحال میشدم یاa اما هیدوک نبود بازم نفر اول ترجیح مرجحمه... اگه تهران قبول شم همون میخام البته اگه اون منو بخاد اسایی میگه اون اگر قبول بشی ئنبالت میاد نمیدونم اون آدم غد و چشته گند ایییه.... خواستگاره خیلی به انتخابش مطمئن اما من فک میکنم واسه دوستی میخاد... میخام مطمئن بشم  ااز بس اصرار نمود من 3 خوان همسر گزینی ام براش گفتم اما به دلم نیس. گف اگه جواب رد بدی میام با بابات حرف میزنم... اگه اینکارو بکنه خفه اش میکنم... بابا خودم شعور دارم خودم باید تشخیص بدم که بنظرم میتونم. اگه یه نفر خوب نباشه خوب نیس برای من... من سعی میکنم همه چی در نظر بگیرم...یه چیزی، چشماش یه جوری بودن انگار میخواستن یه چیزی بگن و من متوجه نمیشوم... درکشون نکردم... یاد لرزیدن دل خودم با چشمای سبزau افتادم من واقعا دلم لرزید... گفتم که بعدا هم یه جفت چشم آبی مث اون دیدم قلبم ریخت... من مطمئنم این الکی نیس چون هیچوقت نشده بود دلم بلرزه.... یه نفر کمک کنه الان بنظرم یه داداش خووب میخام که باهام همفکری کنه.... اگه au دوس نداشتم ازش میپرسیدم چکار کنم.... ون آدم غد هم میگف به من چ خخخخخخخخ. بداخلاقههه اگه اخلاقش خووب نشه نمیخامش...این پسره حس میکنم فقط منو می بینه یه جوری حرف میزدانگر عشقش دیده...خخخخ . تکه کلام منم داشت این جالب بود بهش نگفتم خخخ. من دوس ندارم کسی دورم بزنه به این پسره هم مشکوکم...اخلاقم از این لحاظ مث پسرا مغروره خخخخ. علا نظر بدین دوستان... بووس.

بانوی آینده ام...
ما را در سایت بانوی آینده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhanoumi24b بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:04